روزگار در غربـت

گاه نوشت های دانشجویی در غربت

روزگار در غربـت

گاه نوشت های دانشجویی در غربت

غروب جمعه

نمیدونم چرا؟ ولی هر کجای این عالم خاکی که باشم غروب جمعه ها دلتنگم میشم!!!

انگار انتظار رسیدن سواری که همه وعده اومدنش رو در آدینه ای داده اند با غروب جمعه تمام میشه و همه ملتمسانه به انتظار طلوع آدینه ای نو دل می بندن و امیدشان با این غروب نا امید میشه.


طلوع می کند آن آفتاب پنهانی

ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می پرد،نشانه‌ی چیست؟

شنیده ام که می‌آید کسی به مهمانی

کسی که سبزتر از هزار بار بهار

کسی، شگفت کسی آن چنان که می دانی (مرحوم قیصر امین پور)