روزگار در غربـت

گاه نوشت های دانشجویی در غربت

روزگار در غربـت

گاه نوشت های دانشجویی در غربت

پاکی و کودکی

این یکی از معنی دار ترین عکس هاییه که تا به حال دیدم ، هر کسی هم برداشت خودش رو از

اون داره ولی من میگم...

خدا همه مارو پاک و معصوم آفرید ...

بعد مارو با طبیعت درآمیخت و پیوند داد ...

خواست تا از پاکی طبیعت پاک زیستن و پاکی بخشیدن رو بیاموزیم!

از سبزی اون طراوت و نشاط رو همراه داشته باشیم!

از سکوت طبیعت یاد بگیریم که در سکوت هزاران فریاد نهفته است!

با نگاه به رشد اون تلاش و حرکت رو از یاد نبریم!

تا به زیبایی و کمال برسیم ... !!!

ولی هرچه بزرگ و بزرگتر شدیم بیشتر از اصل و ریشمون فاصله گرفتیم !

بی مهابا تن آسمانی رو در دریای امیال دنیا برهنه کردیم !

و بدون اینکه شنا بلد باشیم تن به آب زدیم و غرق و غرق تر شدیم !!!

و معصومیت کودکانمون رو تقدیم به گناه کردیم ...!!!

 ای کاش من هم مثل همون بچه گیام خدا رو ده تا دوست می داشتم ...

چون ده تا گفتن اون زمان هرکدومش به اندازه بی نهایت الان ارزش داشت.

روز پیری پادشاهی هم نمی آید به کار

زندگی در خاکبازی طفلان است و  بس